سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شاید زندگی آن جشنی نباشد که انتظارش را داشتی ... اما حالا که دعوت شده ای ،‌زیبا برقص

 

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن گفتی باید بروم حوصله ای نیست پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف رفتی تو و دیگر اثر از چلچله ای نیست گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست.

یه روز دیدن مجنون نشسته هی با دستش مینویسه لیلی....هی گریه میکنه اشکش میاد....اسم لیلی پاک میشه...خاک ها مبدل به گل میشه....گفتن چی کار میکنی؟ مگه دیوونه شدی؟....گفت: چون میسر نیست ما را کام او.....عشق بازی میکنیم با نام او

  

نجوم نخوندم ولی می دونم تو هفتاسمون یه ستاره هم ندارم / فیزیک نخوندم ولی می دونم هر عملی را عکس العملی است به غیر از عشق من و تو و می دونم واحد اندازه گیری عشق کالری و وات نیست / زیست شناسی نخوندم قلب همون دله که می تونه برای یک نفر تنگ بشه

 

عشق، گلی‌ست که در وجود تو می‌روید. فقط کافیست زمینه را مهیا کنی. خود را به روی بی‌کران باز کن: عشق، می‌آید و در دل تو خانه می‌کند. ابتدا، خود باش. ابتدا، خود را بشناس و با خود انس بگیر. عشق، پاداش این انس و آشنایی‌ست. عشق، پاداشی است از فراسو. عشق، میهمانی‌ست که به دل‌های آشنا و بیدار سر می‌زند

 

یک شاخه پروانه برای تو عطر نجیب مریم برای من یک سبد اشک سیب برای تو سرخی دل سهمی برای من یک بغل ترنم باران برای تو یک آیه صدای خیس برای من یک آینه کوچ پرستو برای تو یک دم تماشای پرواز برای من یک آسمان،خورشید برای تو یک نگاه ابری اما، برای من بهترین ترانه ها برای تو شعر شکسته بماند برای من برای همه

 

پسر وقتی میخواد بیرون بره . یه ربع لباس می پوشه و تا بفهمی چی شده سریع پریده توی خیابون و ده ساعت بعد بر میگرده دختر وقتی میخواد بیرون بره . پنج ساعت و نیم آرایش میکنه هفتاد نوع لباس عوض میکنه . ده جور عطر به خودش میزنه بعد میره بیرون و یه ربع بعد بر میگرده

 

می دونید فرق یه آدم شکست خورده توی عشق با یه آدم شکست نخورده توی عشق چیه؟ .............هیچ فرقی ندارن چون جفتشون الاغ بودن که عاشق شدن

جهنم زمانی است که شما دارای: اتومبیل آمریکایی، زن بریتانیایی، خانه چینی، غذای آلمانی و حقوق ایرانی باشید. بهشت زمانی است که شما دارای: حقوق آمریکایی، خانه بریتانیایی، غذای چینی، اتومبیل آلمانی، و زن ایرانی باشی

 

یه شیره یه ترکه رو میخوره بعد یه جا میشینه و کسل میشه بهش میگن چرا کسلی میگه نمیدونم نیم ساعت پیش یه آدم خوردم مزه خرمیداد

 

خیلی شگفت انگیزه: از سوسک می ترسیم، ولی از له کردن کسییک (شخصیت) دیگران مانند سوسک نمی ترسیم؛ از تارتنک (عنکبوت) می ترسیم، ولی از اینکه همه زندگی مان تنسته (تار عنکبوت) ببندد نمی ترسیم؛ از خوب سرخ نشدن غرمج سبزی (قرمه سبزی) می ترسیم، ولی از سرخ شدن آدم ها از شرمندگی نمی ترسیم؛ از سرما خوردگی می ترسیم، ولی از سرخورده کردن دوستان مان نمی ترسیم؛ از شکستن لیوان می ترسیم، ولی از شکستن دل ادم ها نمی ترسیم

 

خدایا من اگر بد کنم تورا بنده دیگر بسیار است تو اگر با من مدارا نکنی مرا خدایی دیگر کجاست؟؟؟؟

 

نام: گمنام شهرت:آواره منزل : سرگردان مسیر : گورستان جرم : به دنیا آمدن شغل : گدای محبت محکومیت : زندگی کردن مدت : نا معلوم صدا: آه نور : شمع وطن : غریب یار : تنهایی کوله بار : حسرت خوراک : اشگ آخرش : مردن

 

ترکه توی کوپه قطار به سمت مشهد می‌رفته، به روبروییش میگه: به سلامتی از مشهد بر می‌گردید؟

 

عرض سلام به بلندی بیل و به محکمی کلنگ به گردی استامبلی به سرعت فرغون به تیزی شاقول به انعطاف پذیری طناب به لبریزی دوغاب به سفیدی سیمان سفید به صافی ماله به قشنگی کمچه به وسعت بشکه به معرفت عمله به قدرت کارگر به ظرافت گچ کار به لطافت معمار به شجاعت صاحب کار به رشادت مهندس به صلابت جوش کار به محبت صافکار به رفاقت همکار

 

زمانی که کنار رودخانه بودم نگاهم به قله ی کوه بود به قله ی کوه که رسیدم سراپا محو تماشای رود شدم

 

این روزها انگار باد به گوش آدمها مى رساند ، که چقدر تنهایم ؛ عجیب است همه مى خواهند دوستانه خلوتشان را ، با من قسمت کنند ! حتما چشمهایم هر صبح ، به راحتى باران دیشب را ، لو مى دهد .

 

چه ساده با گریستن خویش زنده می شویم و چه ساده در میان گریستن می میریم و در فاصله ی این دو به سادگی چه معمایی می سازیم به نام زندگی

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها میکند پرهایش سفید میماند، ولی قلبش سیاه

 

روی دیوار مقابل پنجره‌ات قلبی کشیدم زیبا، تا ارزش عشق همیشه در خاطرت باشد، امروز کسی رادیدم که روی قلبم می‌نوشت: زباله‌هایتان را در این محل نگذار

 

نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی

 

 




تاریخ : چهارشنبه 88/6/25 | 4:38 عصر | نویسنده : موسی صادقی | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.