سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دستم نمی رسد به بلندای چیدنت ، باید بسنده کنم به رویای دیدنت .

آرام ام ، مثل مزرعه ای که تمام محصولش را آفت زده ، دیگر نگران داس ها نیستم !

خوبیهاست که باعث میشه آدما دلتنگ بشن ، به خاطر همه ی خوبیات یه عالمه دلتنگتم !

حتی کفش هم اگر تنگ باشد زخم میکند ، وای به وقتی که دل تنگ باشد !

چشمانم را باز میکنم و او نیست ، این بی رحمانه ترین اتفاق هر روز است .

دوستت خواهم داشت در سکوت ، مبادا در صدایم توقعی باشد که خاطرت را بیازارد .

کف بینی نکن ! دستی که به سویت دراز شده ، طالعش تویی !

فراموش کردنت کار آسانی است ! کافی است دراز بکشم ، چشمهایم را ببندم و نفس نکشم !

مساحت خلوتم را پر کن ، عمودی یا افقی فرقی نمیکند ، همین که ضلعی از چهار دیواری ام باشی کافیست .

ستاره ها هیچ گاه از خاطر آسمان نمی روند ، بگذار دل من آسمان باشد و یاد تو ستاره .

دریا همیشه از من دلگیر است ، میدانی چرا ؟ چون همیشه بزرگی تو را به رخ او میکشم .

این روزها زیادی ساکت شده ام ، حرف هایم نمی دانم چرا به جای گلو ، از چشم هایم بیرون می آیند .

دلتنگی عین یه جای شکستگی روی عینک آدمه ، هر جا نگاه می کنی می بینیش !

چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن ! از زاویه تو ... آها دیدم ، از زاویه ی تو چه تنگ است کنار هم نشستن دو ضلع ! من و تو !

 




تاریخ : چهارشنبه 91/5/11 | 3:33 عصر | نویسنده : موسی صادقی | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.