سکـــــــــــوت می کنم و عشــــــق در دلم جاری اســـت …
این شگفــت انگیزترین نوع خویشتن داری ســــت … !
ته دیگ” عشق ِ اول ” را هر چقدر که بسابی ،
چه با اسکاج ِ دوست داشتن های بعدی ،
چه با سیم ِ ظرفشویی عاشق شدن های بعدی ،
از ” دلت پاک نمی شود …
حالا تو هی بساب
و از صدای نا هنجارش
سر درد بگیر …
.
.
حس می کنم دنیـــــــــا خالیست…! مگـــــــــر تو چنـــــــــد نفر بودی ؟!!
پر است خلوتم از یاد عاشقانه ی او / گرفته باز دل کوچکم بهانه ی او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده / به دست قاصدکی نامه با نشانه ی او
.
عشق یعنی : به سادگی دست کسی را می گیری و به سختی هرگز رهایش نمی کنی !
.
حریقی به جانم زدی با نگاهت / دلم را ربودی تو با روی ماهت
سیاهی برفت از تمام جهان / چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت
.
مثل تقدیر پرستوی سراسیمه ی عشق / پشت دیوار دلم از همه محبوبتری
چو به دست دل سپردم
بخود این گمان نبردم
که نه تاب وصل دارم
نه تحمل جدایی . . .
.
کم کم یاد خواهم گرفت با آدمها همانگونه باشم که هستند
همانقدر
خوب ، گرم ، مهربان
و همانقدر
بد ، سرد ، تلخ
.
مهربانی ات را مرزی نیست
یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینشت قلبت را بوسیده . . .
.
هی بی وفا شانه هاین مثل بالش مسافر خانه ای است
که سر های زیادی را تکیه گاه بوده است . . .
.