زدم به بی خیالی ، چیزی هم نشده ها ولی وایسادیم افسر بیاد …
پلیسه به یارو میگه گواهینامه داری ؟
برگشته میگه بزار داشبوردو ببینم شانس بیاری که داشته باشم ، کارت راه بیفته …
این روزا آدم جرات نداره با یکی درد و دل کنه ؛ یارو تا بهت ثابت نکنه از تو بدبخت تره ولت نمیکنه !
اشـک ها قطـره نیستنـد ، بلکه کلماتى هستنـد که مى افتند فقط به خاطـر اینکه پیـدا نمی کنند کسى را که معنى کلمات را بفهمـد …
خدایا دستت را از روی Space بردار …
بس نیست این همه فاصله ؟
هیچ عینکی دوری تو را نزدیک نمی کند !
هرجا سخن از اعتماد است نام دل بینوای من میدرخشد …
هنوز دلخوشم به “خدا نگهدارت”
اگر نمی خواستی برگردی اصراری نبود که خدا مرا نگه دارد !!!
انصاف نبود رفتنت با خودت باشد ، فراموش کردنت با من …
تمام غزل هایم را سرودم که خداحافظیت را نبینم ؛ افسوس ، بی خداحافظی رفتی !
روزهای تعطیل سخت تر می گذرد زیرا که میدانم وقت داری به من بیندیشی ولی نمی اندیشی …
آرزو هایم هوایی میشوند ، به باد میروند ، دود میشوند !
حس میکنم معتاد حسرت هایم شده ام …
خسته شدم بس که زخم خوردم …
تو دیگر باور کن ؛ سیرم !
هرکی یه مدل اشتباه میکنه ؛ یکی سرش به سنگ میخوره یکی دلش …
من اینجا بی تو می سوزم و تو آنجا با او می سازی …
بین ما فقط یک حرف فاصله است !
اشک هایم را در صندوقچه چشمانم نگه میدارم تا در هنگام نبودنت منت باران را نکشم …
خدا تو را برای عاشقانه زیستن به من نداد ، برای شاعرانه زیستن ز من گرفت …
نمایشگاه زده ام ، بیا و تماشا کن …
تمام روزهای نبودنت را آه کشیده ام و با حسرت قاب گرفته ام …