اصلا من به درک ؛ دل خیابانهای شهر تنگ شده برای رد پایت !
دلتنگی های من به تو رفته اند …
آرام می آیند ، در سینه می نشینند ، دیگر نمی روند !
به مدت تمام دلتنگی هایم به من بدهکاری ، وعده ی ما باشد روزی که دلتنگم شدی …
دلتنگی تموم نمیشه ، فقط از روزی به روز دیگه منتقل میشه !
دلم عجیب تنگ شده برای تمام لحظه هایی که دلت عجیب برایم تنگ میشد …
هنوز هم گاهی دلتنگ میشوم …
نه برای تو !!! برای کسی که فکر میکردم تویی …
دلم برای خودم تنگ شده ، همونی که قبلا بودم ، همونی که هنوز قلبش نشکسته بود !
دلتنگی ام را با تو تقسیم می کنم …
دلم مال تو ، تنگنایش برای من …
اگر دلت گرفت ، سکوت کن !
این روزها هیچکس معنای دلتنگی را نمیفهمد …
کاش جایی برویم تابلویی داشته باشد که رویش خدا نوشته باشد :
“پایان تمام دلتنگی ها”
برگرد …
این دل هرچه تنگ تر شود ، جای خودت تنگ تر میشود …
سهم دلتنگی من قطره اشکی ست که در پشت قدم های تو آرام چکید !
دلتنگی نه با قلم نوشته می شود نه با دکمه های سرد کیبورد …
دلتنگی را با اشک می نویسند !
سخت است میدانی ؟
این همه دل در دنیا هست که هیچ کدام برایم تنگ نمی شود !
یه زمانهایی میرسه که واحد سنجش دلتنگی ، “نگاه به موبایل بر ثانیه” میشه …
“دل”
این کلمه ی بی نقطه ، گاهی برایت تنگ می شود تا حد یک نقطه …