عکسبرداری نشان داد که دست تقدیر ، چند جایش شکسته است !
نگاه آدم سحرخیز سرشار از طلوع خورشید است !
جراح باند را در شکم بیمار جا گذاشت ، نه ماه بعد جیمز باند متولد شد !
هیچکس به اندازه ی قطره چکان اشک نریخت !
آینه هم از من کارت شناسایی می خواهد !
سبیلش را برای “تاب” دادن ، جمعه ها به پارک می برد !
زن دلش “شور” میزند ، دل مرد “چهارگاه” می خواند !
همه خرها خر نیستند همانطور که همه آدم ها آدم نیستند !
زمان اگر “شهروند” خوبی بود ، پشت خط عابر پیاده ، توقف میکرد !
گفتند چرا آبغوره میگیری ؟ گفت لیمو گیرم نیومد !
زیر بغل “اتفاق” را می گیرم که نیفتد !
آنقدر ناز طرف را کشید که جوهر خودکارش تمام شد !
تا کلاه ایمنی بر سر نمی گذاشت ، صفحه حوادث روزنامه را نمی خواند !
گیرم که بزرگ شده باشیم ولی هنوز هم کوچک شما هستیم !
دو خط موازی ، در ایام نوروز همدیگر را در آغوش گرفتند !
بی کلسیم نگاهت ، شعر هایم پوکی استخوان گرفته اند !
یک روز دو چشمش با هم قهر کردند و از آنروز به بعد لوچ شد !
با زندگی نسازید، برنده کسی است که زندگی را بسازد.
توی جنگل که حیوانات برای هم لطیفه تعریف میکنن ، گاو یه ساعت بعد میخنده !
به محض این که میله های قفس خمیازه کشیدند ، پرنده از قفس فرار کرد !