سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نه از آشنایان وفا دیده ام... نه در باده نوشان صفا دیده ام... زنا مردمیها نرنجد دلم... که از چشم خود هم خطا دیده ام...

 

همیشه از خوبیهای آدمها واسه خودت دیوار بساز پس هر وقت در حقت بدی کردند،فقط یه آجر از دیوار بردار بی انصافیه اگه دیوار رو خراب کنی

 

هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم

 

Ens بهر یک جرعه می منت ساقی نکشیم...اشک ما باده ما, دیده ما شیشه ما همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما ...کوه ما سینه ما، ناخن ما تیشه ما

یاری که داد بر باد آرام و طاقتم را ای وای اگر نداند قدر محبتم را

 

منتظر کسی باش که اگه حتی در ساده ترین لباس بودی، حاضر باشه تو رو به همه دنیا نشون بده وبگه که: "این دنیای منه"

 

 

قلب من در هر زمان خواهان توست  / این دو چشمان عاشقم مهمان توست / گرچه لبریز از غمی درمانده ام / این نگاهم  در پی درمان توست ...!

 

تو رو به قیمت جون ؛ به همین یه لقمه نون تو رو به ماه آسمون ؛ به عاشقای بی نشون تو رو به حرمت چشمهات ؛ به همه ی مقدسات ؛ تو رو به خود خدا ؛ به هق هق شبونه هات ؛ قسمت میدم، جوراب هاتو بشو خفمون کردی

 

 

نفرین به اون کسایی که روی دلها پا میزارن تا که میبینن عاشقی میرن و تنهات میزارن نفرین به آدمهایی که تو سینه دل ندارن عاشق،عاشق کشی اند رحم و مروت ندارن

 

غبار از چهره ی نازت بگیرم یک شب پرده از رازت بگیرم تو در چشمان من یک سیب سرخی خدا قسمت کند گازت بگیرم!!!

 

 

گفتند ستاره را نمی توان چید ... و آنان که باور کردند... برای چیدن ستاره ... حتی دستی دراز نکردند... اما باور کن ... که من به سوی زیباترین و دورترین ستاره... دست دراز کردم... و هر چند دستانم تهی ماند ... اما چشمانم لبریز ستاره شد
 

سلام، این چه اخلاق بدیه که تو داری؟ چرا هر چی از آدم برمیداری دیگه نمیدی.نمی‌ گی من دلمو لازم دارم؟
 

من از بازی هفت سنگ بدم میاد . می ترسم انقدر سنگ روی سنگ بذاریم که دیوار بینمون درست بشه، بیا لی لی بازی کنیم
 

کاش آن لحظه که تقدیم تو شد هستی من میسپردم که مراقب باشی
جنس این جام بلورست
پر از عشق و غرور است
مبادا که بازیچه شود
میشکند . . .
 

 

بسیاری از شکست خوردگان زندگی ،مردمانی هستند که هرگز درنیافته اند هنگامی که دست از تلاش کشیده اند چه قدر به موفقیت نزدیک بوده اند
 

رشتیه به دوستش میگه تهران عجب جاییهااا...... از در ترمینال که می ری بیرون ... با یه ماشین آخرین سیستم می یان دنبالت .... بعد می برن بهترین رستوران شام می دن از اون ورم دربند و درکه و قلیون و حال بعدم بهترین هتل و چه تختی و رخت خوابی .. صبحم کلی پول می زارن تو جیبت و ..... ... رفیقش می گه : برو بابا ... تو که تاحالا تهران نرفتی ... می گه: من نرفتم خانمم که رفته
 

 

یک نگاه بر ابر کردم ابر باریدن گرفت تکیه بر دیوار کردم خاک بر فرقم نشست خاک بر فرقش نشیند آن که یار از من گرفت
 

 

 

بـــــــــودنم را هیچ کـــس باور نداشت هیــــــــچ کس کاری به کار من نداشت بنویسید بعــــــــد مـــــرگم روی سنگ با خطـــــــــو طــــــی زیبا و قشنـــگ او که خوابیده است در این گورستان سرد بــــــــودنش را هیچ کــــــس باور نکرد.....




تاریخ : چهارشنبه 88/6/18 | 4:57 عصر | نویسنده : موسی صادقی | نظرات ()
.: Weblog Themes By VatanSkin :.